امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

خداحافظ شیشه شیر

روزهای ما به سرعت سپری می شوند و شما روزبروز بزرگتر و شیرین تر می شوید. امیر حسین دوباره دچار کمی لکنت زبان در کلمه چرا؟ شده است. خودم می دانم که توپ و تشرهای من و آقای پدر بی تاثیر نیست. برای همین تصمیم گرفته ایم که کمی این تهدیدها را کمتر بکنیم. هرچند که بسیار سخت است و شیطنت ها و حرف گوش نکردن های امیر حسین بی حد و مرز است. امیر علی چند روز پیش شخصا و در یک اقدام انتحاری شیشه شیر را ترک کرد و حالا با لیوان شیر می خوره، اما امیر حسین هیچ قدمی بر نمی داشت. مجبور شدم پستانک را قیچی بکنم. بالاخره دیشب با هزار وعده و وعید یک لیوان شیر با نی خورد. باز هم جای شکرش باقی بود. برای خوردن شیر با لیوان یک جایزه خوب باید بهشون می دادم. بهترین جایزه ...
29 آبان 1392

عاشورا و تخیلات شما

بالاخره شنبه گذشته عمو حاجی از مکه اومد. بابا اصرار داشت که تا شهرستان بروجرد (حدود 95 کیلومتر) به استقبالشون بریم. هر چی من اصرار کردم قبول نکرد، می دونستم که می ره پس ما هم باهاش رفتیم. با اینکه نشستن توی ماشین برام خیلی سخته، اما مجبور بودم که برم. با ماشین خاله پری رفتیم، مامان سیما هم باهامون اومد. موقع رفتن خیلی خوب بود، اما موقع برگشتن همه اش دلم توی مشتم بود. هر چی به بابا می گفتم آروم بره گوش نمی کرد. هوای بسیار بدی بود و باران شدیدی می بارید. با هزار دلهره به خونه رسیدیم. وقتی ما رسیدیم آقا جون سر گوسفند رو بریده بود و خون زیادی تو حیاط ریخته شده بود. شب شام خونه عمو حاجی بودیم. توی مهمونی دائم شما می رفتید و می اومدید، مجبور بودم ...
21 آبان 1392

یه گل به سر کوچولو

داداشهای محترم امروز اولین چیزی که براتون می نویسم اینه که عضو جدید خانواده ما یه گل به سره. دختر طلا، خانم بلا. مامان از خوشحالی توی پوست خودش نمی گنجید وقتی که فهمید نی نی ما دختره. امیر علی که حسابی عشق می کنه با نی نی. براش شعر می خونه و دستش رو روی شکم مامان می زاره و مثلا به نی نی دست می ده. اما امیر حسین چشم دیدنش رو نداره، میگه می خوام چاقو بیارم توی شکمت نی نی رو دربیارم تا بمیره. حالا واسه اسم نی نی موندیم. امیدوارم مامان های عزیز کمکمون بکنن. شیطنت هاتون همچنان ادامه داره و روزی بدون خبر نمی گذره. می خوام برم سوپر مارکت سر خیابون خرید بکنم، غروبه و باد سردی میاد. بهتون می گم بچه ها شما برید خونه آقاجون تا من برم آمپول بزنم و ب...
9 آبان 1392

خاطرات تصویری

امیر حسین امیر علی به ترتیب از راست به چپ:دختر عمو سوفیا، پسر عمه امیر محمد،امیر علی نفس مامان، دختر دایی گلسا، امیر حسین قلب مامان، آیلین طلایی (نوه خاله مهوش)، دختر دایی گلنوش اولین شورت و زیر پوش مردونه ...
4 آبان 1392
1